آنیساآنیسا، تا این لحظه: 10 سال و 1 روز سن داره

شکوفه زندگی ما

سو سوی ستارگان آسمان در التهاب آمدن توست

پلک جهان می تپید دلش گواهی میداد  اتفاقی می افتد اتفاقی می افتد و  فرشته ای از آسمان فرود خواهد آمد دخترکم بهار زندگی من دیروز روز تولدم بود و بهترین هدیه خدا تو وجودم بود امسال اولین سالی بود که روز تولدم رو با شکوفه عشقمون جشن میگرفتیم.   گل یکدونه گلدون بهار زندگیم دیگه کمتر از ٤ هفته تا اومدنت و در آغوش کشیدنت باقی موند.یکشنبه٢/٢/٩٣ سرویس تخت و کمدت رو میارن و قراره همه وسایلایی که مامانی بابایی برات خریدن رو ببریم و تو کمدت بچینیم و دیگه اتاق قشنگت رو واسه اومدنت آماده کنیم.بهار زندگیمون من و بابایی دیگه بی تاب بغل کردنت هستیم. ...
29 فروردين 1393

ممنونم!

روی سخنم با شماست همه شما هایی که تو سخت ترین لحظه های زندگیم تنهامون نذاشتید و سعی کردید تو محدود ترین زمانها که همسرم میومد لحظه های شادی رو براش رقم بزنیدو به خاطر ما بی خواب موندید از برنامه هاتون زدید تا اون معدود لحظه ها رو با ما باشید.هر کاری که از دستتان بر می امد انجام دادید تا مبادا این لحظه های تلخ وجودمان را بشکنه و باور کنیم که تنهاییم.شماها ماندید و صادقانه دین خودتون رو به نون و نمکی که با هم داشتیم ادا کردید.ممنونم به خاطر وجودتون به خاطر حظورتون و به خاطر وافاداریتون هرگز مهربانی هایتان را فراموش نخواهم کرد و تا عمر دارم صادقانه وفاداری تان را به زبان خواهم اورد.از خدا می خواهم به من قدرتی بده که برای تک تک شماها این کار ه...
12 فروردين 1393

تولد بابایی

زمین اون گل رو به دست سرنوشت داد و سر نوشت اون گل رو تو قلب من کاشت  تا باغچه خالی قلبم جایگاه یک گل باشد گل یاسمنم تولدت مبارک. و اما این هم یکی دیگه از اولینهای آنیسا خانم.  اخه 5فروردین تولد بابایی هستش و امسال اولین سالی هست که آنیساکوچولودر تولد 27سالگی بابایی حضور داره و همه ما از این بابت خوشحالیم همسر عزیزم و بابایی مهربون تولدت مبارک از طرف آنیسا یه خبر مهم امروز تولد بابائیمه تولد تولد تولدت مبارك باباجون تولدت مبارك امروز روز تولد توست ومن چيزي جز گرماي دستان مهربانت نميخوام واينكه هرروز وهرساعت بوسه بردستانت زنم دوست دارم بابايي     ...
6 فروردين 1393

عیدت مبارک دخترم

عیدت مبارک کودک من، بهارمن مایه ی افتخار من، عیدت مبارک کودک مهربان من، بلبل خوشزبان من، عیدت مبارک ای گل خوبروی من، طوطی قصه گوی من، عیدت مبارک کودک من ، امید من ، بخت خوش سفید من، عیدت مبارک ...
2 فروردين 1393

خدایا ممنونیم

دخترکم دلم نمی خواست این مطلب رو بنویسم اما چون مثل همیشه دست خدا محافظمون بود دلم نیومد ثبت نکنم تو خاطراتمون.آخرین سه شنبه سال 92 یعنی 92/12/27درست همزمان با روزهای خوشحالیمون از اینکه بابایی داشت خدمت سربازی اش رو تموم میکرد بنابر اینکه آماده باش نیروی انتظامی بود بابات رو کشوندن پاسگاه نیروی انتظامی و شب آخر وقت که دیگه نگران بابات شدم و زنگ زدم که کی میاد یهو بابا گفت نگران نباشی اما یه کوچولو تصادف کردم دلم لرزید و همون جا پشت گوشی خشکم زد صداش رو شنیدم اما باورم نشد سالمه تا اینکه ساعت 2 بود رسید خونه تا در رو باز کنم مردم و زنده شدم تو هم خیلی بی تاب بودی.بابایی سالم برگشته بود خدا رو شکر هیچ چیزش نبود.وقتی داستان رو تعریف کرد قلب...
1 فروردين 1393

چشماتو وا کن و ببین که بابا اومده

همیشه یادت میکنم از پس این دنیای مبهم گاهی به اندازه تمام نداشته هایم برایت سخت میگویم  میدانم صدایم را خوب میشنوی میدانم مرا احساس میکنی میدانم نگاهم را میشناسی و میدانم هر آنچه که دیگران از درک آن عاجزندتودرک میکنی این حس مادرانه است فرزندم هر چند هنوز در برم نیستی اما 8 ماه همراه من چشم اانتظار پدر بودی.دخترک بهاری من 25 اسفند برای هر سه ما روز به یاد ماندنی بود و بعد 21 ماه سختی و دوری بالاخره بابایی خدمت سربازی اش رو تموم کرد و برای همیشه برگشت کنارمون.برایت چه بنویسم از کدام سختی ها حرف بزنم از کدام تنهایی ها بگویم که شاید بتوانی ان روزهای مرا حس کنی؟سالها هم اگر بگذره این روزها ...
26 اسفند 1392

به مناسبت شبهایی که دخترم آنیسا بدون پدر سپری کرد.

بمناسبت شبهایی که دخترم آنیسا بدون پدر سپری کرد. ....نگاه کن این دور بودن را پدر بلد نبود دوست نداشت دوست داشت ثانیه به ثانیه بزرگ شدنت را در دل من لمس میکرد پدرت بلد بود چگونه من و تورا آرام نگاه دارد و نگذارد احساس غمگینی کنیم الان که نیست الان که مجبور بود بره تا برای همیشه آرامش داشته باشیم الان که بردنش باید صدایش را بشنوی صدایی که دلتنگه تو و من بود صدایی که به اجبار تبدیل به سکوت بود و ما چاره ای جز صبر نداشتیم آنیسا کوچولو بیا باهم یک قراری بگذاریم الان بخواب ,چشمهایت راببندو خوب بزرگ شو 40 روز دیگه پدرت کنارت هست باز چشمهایش پشت عینکش خسته است ولی کنارت هست می خندد می خنداند تنهایی مان را تمام خواه...
22 اسفند 1392

همدم لحظه هایم دخترم

سلام عشق کوچولوی من دخترک بهاری من دخترک کوچولوی من دخترک زیبای من میدونی که این روزا خیلی بهت عادت کردم   اگه یه روز کم تکون بخوری دلم هزارتاراه میره  عزیزکم الان امن ترین جای دنیاااااااااااا   برای  تو  تو وجود من  عشق کوچولوی من اروم باش راحت تو وجود من نفس بکش  به شیطنت هات ادامه بده که با هر بار تکونت  کلی قند تو دلم اب میشه   که من مامان شدم؟ خودم هم باورم نمیشه کم کم که رشد میکنی و شکم من بزرگ میشه تازه داره باورم میشه که من مسئول یه موجود کوچولوی زیبا و دوست داشتنی هستم که خدا اونو ...
22 اسفند 1392

آرزوی آمدنت آرام جانم

دختر نازنینم   تو می آیی و من از تو لبریزمی شوم ،لحظه ها در رفتن عجولند و روزی تو آنقدر بزرگ می شوی که دستان کودکانه ات را دورم حلقه خواهی کرددختر نازم پس می نویسم تا یادگاری از لذت عاشقی کردن لحظه لحظه هایت برایم بماند نیمی از عمرم رو بی تو و نیمه دیگر رو با تو می خوام سپری کنم. معجزه زیبای آفرینش ، بیا از پیکر من بیاویز، بیا از اندام من الگویی جاودانه بساز. بیا روزهایم را به عشق و نفس هایم را به جوانه های نفس هایت بدوز. شادی بی امان من، وسعت قلبم یارای انتظارت را ندارد ، بیا و مرا در نیازهایت غرق کن.بیا تا دوباره این سفر را با تو از نو شروع کنم.با تو زندگی را دوباره ببینم، بیا برایت خانه د...
22 اسفند 1392

گوهر وجودم سخنی دارم با تو!

گوهر وجودم سخنی دارم با تو!و احساس روشن عاشقانه ام ،راه را در این تاریکی و تنهایی بر تو هدایت خواهد کرد تا آن شود که خوشتر از شیرینی نامت است دخترم ، ببین پدر چه بی تابانه در انتظارت نشسته است. آغوش گرم ،تپش قلب ،خاطره زیبایی است که عمیقاً در دلم نقش بست... این عشق ترس را از دلت بیرون خواهد کرد مهربانم ... من ... پدر... با ... تو...می مانیم. تنها 7 روز باقی ماند تا پدر برای همیشه کنارمون بیادو از لحظات با هم بودن لذت ببریم و تا ابد از خوشبختی مان خوشحال باشیم و در کنار هم این دنیا را بهشت کنیم برایت .آرام جانم" دخترکم. ...
16 اسفند 1392