آنیساآنیسا، تا این لحظه: 10 سال و 1 روز سن داره

شکوفه زندگی ما

وبلاگ شکوفه زندگیمون آنیسا

من وبلاگم را دوست دارم ....زیــرا...   اینجــا می نویسم برای دخترکم...   برای احساس ناب دوست داشتنم...   و : وابستگی هایم به او را می نویسم....   ب : باورهایم را ثبت میکنم که فراموش نکنم روزی آنچه را که باور داشته ام..   ل : لمس میکنم با تمام وجودم دوست داشتن او را....و ثبت میکنم آن را....   ا : از احساسات مادرانه ام می نویسم آنچه در من رشد میکند و هر روز زیباتر میشود..   گ : گاه و بیگاه می نویسم برای خودم و دخترکم از اعماق افکارم و خیالاتم.....   م : شکوفه زندگی ما نام وبلاگ من است و قهرمان آن دخترکم است...
21 ارديبهشت 1393

مادرانگی

درست زمانی که بین همه ی اگرها و بایدها و چون و چراها مصمم میشی بشینی سر سجاده مهرش و از خدا نام مادر رو التماس کنی ، اون وقته که خدا نعمتش رو ... منتش رو بر سرت تموم میکنه و نام زیبای مادر رو برازنده باقی اسمت می کنه... قصه تنهایی روزهای زندگیت تموم میشه. .. یکی میاد که تو به لطفِ بودنش بهترین حس ها رو تجربه می کنی و به ضمانتش وام مادرانه میگیری...  خودت به میل خودت ، خودتو از دفتر الویت ها داوطلبانه خط میزنی و یه نفر رو  مادرانگی میکنی تا انتهای زندگی ... درست مثل مادرت یادم بمونه که ؛ همه ی اینا خستگی داره... نگرانی داره ... از خود گذشتگی داره ... ...
18 ارديبهشت 1393

سو سوی ستارگان آسمان در التهاب آمدن توست

پلک جهان می تپید دلش گواهی میداد  اتفاقی می افتد اتفاقی می افتد و  فرشته ای از آسمان فرود خواهد آمد دخترکم بهار زندگی من دیروز روز تولدم بود و بهترین هدیه خدا تو وجودم بود امسال اولین سالی بود که روز تولدم رو با شکوفه عشقمون جشن میگرفتیم.   گل یکدونه گلدون بهار زندگیم دیگه کمتر از ٤ هفته تا اومدنت و در آغوش کشیدنت باقی موند.یکشنبه٢/٢/٩٣ سرویس تخت و کمدت رو میارن و قراره همه وسایلایی که مامانی بابایی برات خریدن رو ببریم و تو کمدت بچینیم و دیگه اتاق قشنگت رو واسه اومدنت آماده کنیم.بهار زندگیمون من و بابایی دیگه بی تاب بغل کردنت هستیم. ...
29 فروردين 1393

ممنونم!

روی سخنم با شماست همه شما هایی که تو سخت ترین لحظه های زندگیم تنهامون نذاشتید و سعی کردید تو محدود ترین زمانها که همسرم میومد لحظه های شادی رو براش رقم بزنیدو به خاطر ما بی خواب موندید از برنامه هاتون زدید تا اون معدود لحظه ها رو با ما باشید.هر کاری که از دستتان بر می امد انجام دادید تا مبادا این لحظه های تلخ وجودمان را بشکنه و باور کنیم که تنهاییم.شماها ماندید و صادقانه دین خودتون رو به نون و نمکی که با هم داشتیم ادا کردید.ممنونم به خاطر وجودتون به خاطر حظورتون و به خاطر وافاداریتون هرگز مهربانی هایتان را فراموش نخواهم کرد و تا عمر دارم صادقانه وفاداری تان را به زبان خواهم اورد.از خدا می خواهم به من قدرتی بده که برای تک تک شماها این کار ه...
12 فروردين 1393

تولد بابایی

زمین اون گل رو به دست سرنوشت داد و سر نوشت اون گل رو تو قلب من کاشت  تا باغچه خالی قلبم جایگاه یک گل باشد گل یاسمنم تولدت مبارک. و اما این هم یکی دیگه از اولینهای آنیسا خانم.  اخه 5فروردین تولد بابایی هستش و امسال اولین سالی هست که آنیساکوچولودر تولد 27سالگی بابایی حضور داره و همه ما از این بابت خوشحالیم همسر عزیزم و بابایی مهربون تولدت مبارک از طرف آنیسا یه خبر مهم امروز تولد بابائیمه تولد تولد تولدت مبارك باباجون تولدت مبارك امروز روز تولد توست ومن چيزي جز گرماي دستان مهربانت نميخوام واينكه هرروز وهرساعت بوسه بردستانت زنم دوست دارم بابايي     ...
6 فروردين 1393

عیدت مبارک دخترم

عیدت مبارک کودک من، بهارمن مایه ی افتخار من، عیدت مبارک کودک مهربان من، بلبل خوشزبان من، عیدت مبارک ای گل خوبروی من، طوطی قصه گوی من، عیدت مبارک کودک من ، امید من ، بخت خوش سفید من، عیدت مبارک ...
2 فروردين 1393

خدایا ممنونیم

دخترکم دلم نمی خواست این مطلب رو بنویسم اما چون مثل همیشه دست خدا محافظمون بود دلم نیومد ثبت نکنم تو خاطراتمون.آخرین سه شنبه سال 92 یعنی 92/12/27درست همزمان با روزهای خوشحالیمون از اینکه بابایی داشت خدمت سربازی اش رو تموم میکرد بنابر اینکه آماده باش نیروی انتظامی بود بابات رو کشوندن پاسگاه نیروی انتظامی و شب آخر وقت که دیگه نگران بابات شدم و زنگ زدم که کی میاد یهو بابا گفت نگران نباشی اما یه کوچولو تصادف کردم دلم لرزید و همون جا پشت گوشی خشکم زد صداش رو شنیدم اما باورم نشد سالمه تا اینکه ساعت 2 بود رسید خونه تا در رو باز کنم مردم و زنده شدم تو هم خیلی بی تاب بودی.بابایی سالم برگشته بود خدا رو شکر هیچ چیزش نبود.وقتی داستان رو تعریف کرد قلب...
1 فروردين 1393